امروز از سر بیحوصلگی رفتم سر وقت کانتکتای لیست موبایلم، خیلی از وقتمو صرف نگا کردن به کانتکا کردم [!] اونقدری که مدتش به ساعت کشید . مشغول بالا پایین کردن شمارههای ذخیره شده تو کوشیم شدم، به هر اسمی از دوستا و آشناها که میرسیدم یه کم مکث میکردم، چهره و خاطراتی که باهاش داشتم رو مرور میکردم و بعدش میرفتم سروقت شماره و نفر بعدی [!] سرگرمیِ فوق العادهای بود :دی
یه سریا رو کلاً فراموش کرده بودم که کی بودن و یا اصلا این شماره م-ر کدوم م-ر بود ؟! همون که هم کلاسیِ دوران دبیرستان بودیم یا اون که دوران دانشجویی باهم بودیم [!] خلاصه این نشون دهنده بیمعرفتی من بود که نمیشناختمش، و شایدم بی معرفتی اون[!] دیدنِ اسم یه سریا حس خوبی بهم میداد، همین که اسم و شمارشونو میدیدم، ناخداگاه اون یه تیکه از مغزه بود که تو دو پست قبل گفتم، همون، خاطرات خوشی رو برام زنده میکرد. خلاصه پیشنهاد میکنم هر وقت بیحوصله شدید، برید سروقتِ کانتکت بازی :دی حسابی سرحال میشید و روبراه..:)
دسته: {مونولوگ}
- [ ۹۴/۰۸/۱۳ ]
