پلاکــ هفت


پلاکــ هفت

هستم تا باشم، همین.!


۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

نگاه که کنی میبینی همه ترجیح میدن صندلی جلوی تاکسی بشینن، همه تلاش میکنن آهنگاشونو تنهایی گوش بِدَن [!] هیچکس دوستی رو برای همیشه نگَه نمیداره، چون اینجور چیزا تاریخ مصرفشون گذشته [!]
وسیله های آشپزخونه دیگه نیازی به مادر ندارن و دوربینهای عکاسی نیازمند کسی نیستن که بخواد بگه «سه،دو،یک..»، یه کم دقت کن، خودت میبینی سلفی ها و مونوپادها چقدرخوب تنهاییا رو حفاظت میکنن، تا مجبور نشی از یه رهگذرِ تو پارک خواهش کنی پرتره ی خوشگلی از دوستیهاتون رسم کنه و مجبور نشی لبخندی از رویِ اجبار تحویلش بدی، چون نه دوستی هست نه رهگذری،همه رهگذرا درحال چک کردن پیاماشون هستن..[!]
هر کدوم از سرنشینای تاکسیا آهنگی رو به تنهایی گوش میدن [!] اگر خدایی نکرده روزی از اجبار سوالی از کسی پرسیدین حتما بابت خدشه دار شدنِ حریم وسیع تنهاییش مفصل عذرخواهی کن. یادت باشه  اون چند نفری که هنوز دوروبرت هستن چه در دنیای واقعی و چه در بلاگفای خودمون رو نَپَرونی..:)
مراقب دوستیهامون باشیم..
فاصله ها کسی رو از بین نمی بره[!] این نزدیکیای سردِ که انسان را نابود می کنه[!]

دسته: {مونولوگ}

گاهی وقتا باید فراموش کرد که کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی، گاهی وقتا فقط زندگی کن.. [!]
یاد قولهایی که به خودمون دادیم نباشیم، یه وقتایی شرمنده خودمون نباشیم، تقصیر ما نیست.. [!]
ما تلاشمونو کردیم اما نشد، بیاییم یه وقتایی جوابِ خودمون رو ندیم [!]
هر کى پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزنیم و بگیم: کم نذاشتم اما… نشد..
یه وقتایی باید فقط از زنده بودنت لذت ببری، از بودن کنار کسانی که دوسِشون داری و دوسِت دارن..
از طلوع خورشید، از باد، از بارون، از همه و همه..
میشه تو خیابون بجای نگاه کردن به آسفالت، سرمون رو بالا بگیریم و به درختای کنار خیابون نگاه کنیم، همین حرفو سالِ پیش یکی از دوستام بهم گفت و تجربش کردم، واقعا" روبراه میشی، به حدی که پشیمون میشی از این نعمتایی که ندیدیشون..[!]

دسته: {مونولوگ}

ما ریشه های قالی رو تا میکنیم تا سالم بمونه و خراب نشه، از ریشه خراب نشه، چون از هرکجای دیگه خراب بشه قابل ترمیمه، ولی ما آدما ریشه زندگی همدیگرو با تبر نامهربونی قطع میکنیم و اسمشو میذاریم «برخورد منطقی»!
دل میشکونیم و اسمشو میذاریم «فهم و شعور»!
چشمی رو پر از اشک میکنیم و اسمشو میذاریم «حق»!
ناخودآگاه عنانِ رفتارگاهمون رو دستمون میگیریم و سلیقه ای با دیگران برخورد میکنیم !
بعضی وقتا میشه از نانو لوله های آّب رسانِ بافت های تک سلولیمون یه خاطره خوب با بقیه ساخت، بدون ریختن اشکی و شکستن دلی..
وبلاگی رو میخوندم که به واسطه مطالبِ جذابش، مخاطبین خاص و البته فراونی داشت، چند تا از نظرات پستاشو باز کردم دیدم یک سریا از اینکه مطالبشون تایید نشده، بی جواب تایید شده و یا خیلی خشک و رسمی جواب داده شده گِلِه کرده بودن! نظم تاریخ بشری رو به تکلونوژی پیش رفته و میره، فرهنگ این تکلونوژی رو باید دونست . برای ریشه های قالی خونمون ارزش زیادی قائلیم ولی برای ریشه محبت دیگران نه .

دسته: {مونولوگ}

[گفت...]: الووو
[گفتم]: سلام، بله بفرمایید .
[...]: مَمَد ظهر نونم بگیر بیار عمو بهرام اینا اومدن .
[گفتم]: پدر جان اشتباه گرفتین، من محمد نیستم!
[...]: اُهوووم«سرفه» خدافظ .
[گفتم]: خدانگهدارتون
[ظهر] «پسرِ همون پدَره که اشتباهی گرفته بود»
[...]: الوووو
[گفتم]: سلام، بفرمایید
[...] مردِ.... «بووووق های مکرر» مردونگیت کجاست پس! چرا شرافت نداری؟؟؟ . واسه چی پدرم من صب اشتباهی بهت زنگ زده سرِ کارش گذاشتی؟؟؟ «بوووق» .
و بعد هم گوشیو قط کرد و اَمون برا توضیح من نذاشت، تنها کاری که تونستم بکنم این بود که گوشیو از جلو گوشم بیارم روبرو صورتم و بهش نگا کنم.. :|

دسته: {مونولوگ} {دیالوگ}

CopyRight © 2013-2016 - Design By Pelake7 . All rights reserved

هدايت به بالاي صفحه