فک کن من یه موتور داشتم، از اون قدیمیاش، بعد صب به صب، کوله مو با یه طناب قرمز یا آبی [بستگی به رنگ لباسم داره] می بستم پشت موتور، رو اون فلزیه هست که تَهِ تَرکِ موتوراست، اونجا، بعد کلاهمو میذاشتم سرم، سفتش میکردم و قیژژژژ....
بعد خونه مونم حیاط داشت دیگه، [موتوریا خونه شون حیاط داره :)] یه طبقه ست، اون زمان آیفن هم نداشتن، کسی زنگ خونه شونو میزند، مامانشون چادرشو مینداخت سرش و میومد پشت در، می پرسید کیه؟
منم جمعه به جمعه، حول و حوش ساعات 11 صبح، صبحونه خورده و شیکم پر، پاچه هامو میزدم بالا و میومدم تو حیاط، با اون شلنگه که بابام گُلا رو آب میداد، موتورمو میشستم، برق می نداختماا. ظهرم عمو اینا میومدن خونه ما...
دسته: {نوستالژی}
- [ ۹۴/۰۷/۱۸ ]
