پلاکــ هفت


پلاکــ هفت

هستم تا باشم، همین.!


فینگولایِ امروز رو توی تختایِ نرم، با تُشک و بالشِ تنفسی (که برعکس شدن خفه نشن) و با یه نورِ ملایمِ شب‎خواب و یه موزیکالِ مخصوص و لایت میخوابونن..:|
اونوقت زمانِ ما، می‎پیچوندنمون تو یه پارچه سفید و میذاشتنمون روپاهاشون و به حالت و سرعتِ سانتریفیوژ اونقــدرتکون میدادن تا اون نانو لوله‎های آّب رسانِ بافت‎های تک سلولی‎مون اونقدر بهم بپیچه که بریم تو کما..:|
بعد میگفتن، چه معصومانه خوابیده ^_^ ..:|
ینی اگه کاکتوس اعتماد به نفسِ فینگولای امروزی رو داشت، سالی سه بار هلو میداد..:|

دسته: {مونولوگ} {نوستالژی}

  • [ ۹۴/۰۹/۱۸ ]
    [ پلاک هفت ]

نوستالژی

نظرات (۴۹)

  • Mr. Moradi
  • ما نه مثل فینگولای امروزی بودیم! نه مثل فینگولای دیروزی!!! یه چیزی مابینشون....

    :)))
    فینگولیَتت نامعلومه..!
  • اعصاب من
  • حالا جوش نخور داداش
    تا بوده همین بوده
    زمان ما هم از زمان پدر و پدربزرگمون یقینا کلی بهتر بوده
    صددرصد..
  • آوو کادو
  • :-))))

    +3 سال به بالاهاشون تبلت هم دارن!
    باور کنید زیر 3 سالشم دارن..!
  • یک آشنا
  • :-))))
    واقعنا 
    ها والا، دیدی..! :))
  • مـــیـــمـــ ☺☺
  • فینگولم‌آرزوست میدونین!!!!
    میدونم، میـــدونم..:)
  • asra ツ..
  • ایندفه واقعا با سنگ میزنم شیشه وبتون بشکنه ها :|
    درس نه بار کامنت قبلی رو با کلی توضیح نوشتم بعد ارسال رو زدم کلا متن پاک شد عه:|
    نه عمو واقعیت کجا بود ای بابا امروز بقیه بچه هام فکر کردن واقعیته :))))

    شیشه های اینجا ضد ضربست..:|
    آخه خیلی خوب بود و واقعی..:دی
  • asra ツ..
  • ایا این پست نیز از وبلاگ قبلی به اینجا منتقل شده است؟؟؟؟
    دوستان منتظر پست های بعد ی از نوع پوشک و شیر خشک بچه ها از عمو باشید :دی
    نه، تازه نوشتم، پوشک و اینا رو خوب اومدی..
  • گلسا راد
  • حس منو به اون فینگول میدونین که:)))
    :)))
  • ✖پرنٌس‍‍ِــ‍‍pгคภςєςــسٌ .✖
  • خخツツツ چه باحال....
    اره بچه های الآن همه ناز پرورن..
    یه چی بدتر از این..
  • miss N....
  • یادش بخـــــــــــــیر :)) من قشنگ جا به جا شدنِ اعضای داخلیِ بدنم رو حس می کردم :))
    مگه چند سالته الان..؟! :دی
  • فاطمه ...
  • حالا کجاشو دیدید...بعضیا هنوز فینگول دار نشده، تهدید به تعطیل کردن وبلاگاشون هم می کنن :)

    .
  • نرگس جوان
  • :))
    :دی
  • Haa Med
  • همیش یه طرف اون قنداق کردن ما یه طرف.
    عین کباب میذاشتنمون بین نون.
    دقیقاً..
  • زهـرا ...
  • :)))))
    :دی
  • شقایق وحشی
  • سالی سه بار هلو :))))))))))))
    باور کن میداد..:)
  • پاییزک :)
  • :))
    شما حرص نخور :)
    گفتم نخوره..:)
  • mr point
  • دیگه طب سنتی هست دیگه خخخ
    طب سنتی‎ام آرزوست..:)
  • مهرناز .ج
  • من یکی از افتخاراتم‌ اینه که نه الان به دنیا اومدم، نه زمان شما
    به موقع اومدم :))،^__^
    الان..!
  • ابوالفضل ...
  • جمله ی آخر خیلی خوب بود!!!
    قابلی نداشت..
  • gandom baanoo
  • چقدر این کلمه فینگول آشنا ست :)))))))

    .
  • مترسک ‌‌
  • بعدش ما با اون وضع شدیم این، اینا با این وضع چی می‌خوان بشن؟ :|
    به جان خودم همین جملتو آخر پست نوشته بودم ولی موقع انتشار، پاکش کردم!
    اینا دیگه باید با این امکانات و ویتامینایی که تو فینگولیَتی بهشون میدن، تو 10 سالکی آپلو هوا کنن..:|
  • فروردین دخت
  • اونوقت از ما توقع دارن فرد مفیدی برای جامعه بشیم...
    از اونا توقع دارن شب جاشونو خیس نکنن!!... :دی
    .
  • روشنا ی صبح
  • وای خدا مردم!!!!
    اون خط اخر لهم کردم!
    کاکتوس هلو بده!:))))))
    فشار که بهش بیاد میده..:))
  • ZaHrA ...
  • :)))))
    تحلیل بامزه ای بود!!!
    ستاره بچینــــی..:دی
  • پریسا ایرانی
  • واقعا چه دورانی بود یادش بخیر :))
    البته احتمالا الان من فینگول حساب بشم از دید شما :/ 
    تازه سمتِ شهرای منو شما، کَلَمونم نوار پیچ می‎کردن..:))
  • ٭★ زهرا★٭
  • منم همین شکلی میخوابیدم :/
    فکر کنم شیر مادری که میخوردیم تو معدمون دوغ و کره میشد با این تکونا :||||
    در این حد نسل سوخته ایما...قشنگ در همین حد :///
    شیر و دوغ رو خوب اومدی..:))
  • 😎😎😎BAHAR 😎😎😎
  • 😂😂😂
    شکلکه برام نمیاد، این شکلکا برا گوشیه، به هر حال..:دیییییییی
  • ثمین سعیدی نیا
  • :دی

    تا گردن کفنمون میکردن و تا وقتی صورتمون سرخ نمیشد نمیفهمیدن خون به گردن به پایین نمیرسه بعد یکم بند قنداق رو شل میکردن:دی

    الانم اگه همین فینگولارو بسپاری دست مامانای خودمون همونطوری قنداق پیچ میکنن:)
    خط اول..
  • asra ツ..
  • عمو یعنی چی کامنتای منو خودتون خصوصی عمومیشو سوا کنین دیگه عه :|
    من هی یادم میره بزارم تیک خصوصی رو شمام هی تایید کنین ها عه :|
    عابرو نذاشت برا ما عه :|
    مگه اینجا بقالیه جدا کنم:))
    خودت جدا کن سوا کن بفرست..:))
  • بانو ف تک نقطه
  • شما دست از زندگانی نشویید، ما با نوع خوابوندنتون کنار میایم :))) 
    مردم یجوری میگن انگار نخوردن نون گندم، خودشونا :/
    نه، آموزشای لازم رو میام همینجا از شماها میگیرم..:))
    آره والا، دیدی! اصن انگار نه انگار تا دوسالگی نوار پیچ بودن تا گردن..:))
  • asra ツ..
  • باشه این خط این نشون + اگه مچتونو نگرفتم :|
    تابلو میکنم میزنم به وبتون صب کنین :|
    فینگول عصبی می‎شوم:)) چیو؟!
  • asra ツ..
  • نخود چیو:|
    نخودی مقام بالاییه ها، نذار ازت بگیرمش..:دی
  • sheme lia
  • بسی باحال بود:))
    قابلی نداشت..:)
  • ٭★ زهرا★٭
  • والا :دی
    :دی
  • زهرا .ی
  • تازه انقدم بلند بلند میگفتن لا لا لا لا آدم بعضی موقع ها به حرف میومد که اقا تورو جدت ساکت شو من می خوابم خودم به خدا  :|

    من اگه جای این بچه های الان بودم پا میشدم عروسی میگرفتم :دی
    دقیقاً..:))
  • ماتادور ...
  • آب رسان بافت تک سولی که نداریم؟!داریم؟! :| شایدم بتونیم داشته باشیم! شایدم شماها داشتین!شاید ماهم داشته باشیم...نمیدونم!
    داریم آقا، داریم..
  • زهرا .ی
  • راستی بابت لوگوی نوار آدرس ُعکسش ُ کدش بسی سپاس :)
    خواهش..:)
  • gandom baanoo
  • میگم چرا شما واسه کارای کد نویسی پول نمیگیرین ؟؟؟!!!! 

    این همه وقت این همه زحمت.... چرا واقعا؟!!؟!؟!!!!! 

    والا خودمم نمیدونم..! خدارو شکر چشم و دل سیریم، شُکر..:)
    این کارا هم قیمت انچنانی ندارن..
  • gandom baanoo
  • والا شما اونقدر سفارش میگیرین که اگه نفری هزار تومن هم بگیرین بعد یه سال میتونین یه لامبورگینی با پولش بخرین :)))) 
    :))
    بعضی وقتا از این میسوزم طرف میاد درخواست کمک میده بصورت خصوصی بعدم میگه نگو من اینو ازت خواستم! جالب اینه غریبه هم هستن!
  • ماه بانو
  • :)))))))
    خوش ب حال فینگولای امروزی:)
    پادشاهی میکنن
    ها والا..
  • الهه --
  • دقیقا...
    یقینا..:)
  • Hossein **
  • یادش بخیر
    ولی تو خودت بمب اتمی
    آخ آخ آخ..
  • معصـومــــــه ▄▄▄✐
  • :)آقا فینگولای امروز به ازای داشته هاشون خیلی چیزا ندارن!حالا هی گیر بدین بهشون...
    مدیونین فکر کنین فینگولم من:) فقط خواستم نداشته هاشونم ببینین....عه! :(
    :))))))
  • خانم انار
  • + ترسوندن ما از آقا دزده و بچه دزد و سایه های توی کمد و گرگ و سوسک و داستان های وحشتناکِ قبل از خواب هم چاشنی اش کنین بد نیست! البته این مورد بیشتر توسط خواهر برادرهای بزرگتر انجام می شد!
    اوه، تو شرایط سختی بزرگ شدیاااا..:))
  • فاطمه جلالی
  • :))

    وای عآلی یبود :))

    واقعاً ! ولی خُب نسلِ به نسل تغییر میکنه :)) همینه 
    اِی میخوام تغییر نکنه صد سال سیاه..:|
    ممنونم..:)
  • مهراد فروتن
  • یه پسر عمو دارم سه سالشه تازه چند وقتیه زبون باز کرده. چند وقت پیش خونه شون بودم. من اصولا آدم صبوری ام و خیلی با بچه ها خوبم، خیلی خوبم. اما اون روز این بچه انقدر من رو اذیت کرد که کلافه شدم و یه هو از دهنم در رفت که : بسه دیگه علی، به بابات می گم ها! (خخخخ عین این بچه ها 10 دوازده ساله :)) ) بعد پسر عموم در کمال خونسردی گفت: خوب برو بگو؛ می خوام ببینم چی می شه :-O
    :))) ینی کاملاً پررو، کاملاً نفهم، کاملاً هر چی تو بگی..
    والا..
  • آریانا م.ف
  • بابا نسل سوخته. بابا پیرمرد. یجور میگه انگار زمان شاه به دنیا اومده:D
    ولی حق داری یهو عوض شد همه جی
    :)
  • گیلِ دختر
  • دوران دبستان هم وحشتناک بود:|
    یه شال گردن 2 متریُ 6 دور،دور صورتمون میچرخوندن برای اینکه سرما نخوریم-___-
    :))
  • احمد رضا
  • شما ها یادتون نمیاد ...


    زمان انسان های اولیه ، وضع خیلی بد تر از اینا بود ...
    یادش بخیر ...
    :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    CopyRight © 2013-2016 - Design By Pelake7 . All rights reserved

    هدايت به بالاي صفحه