فکر میکنم خُب من چی کم دارم از پوشکین و چخوف و داستایوسکی و امثالهم؟!
به عمق متنم که فکر میکنم فقط میتونم با خودم بگم هارهارهارهار
تَهِ این متنی که دارم مکتوب میکنم چقـــدر ازم دوره!
بنویسی و خونده نشی بهتره از اینکه ننویسی و خونده بشی حتی . البته از نظر کلبه پلاک هفتم . خدابیامرز مرحوم فئودور هم کسی بهش توجهی نداشت ولی برنده جایزه نوبل شد! حالا نه اینکه من برنده جایزه انگشتِ طلای بیان میشم، نه. خواستم بگم «اُهُوم» ، ما هنوزم هستیم . هنوز معرفتمون مثه بلاگفا چپه نشده .
متون بالا خزعبلاتی بود از تک سلولیهای موجود در نانو رشته های مغز من که شاید خودم مفهومِ درونشون رو بدونم، فقط.
از اینکه خیلی وقته به هیشکی سَرَک نمیزنم، عرقِ شرمندگی بر پیشونیم والا. سیمپیچیای وبگردیم مختل شده ولی کسی فراموش نشده این وسط. همونطوری که ثابت شدست بهم، که فراموش نشدم.
خوش باشید و روبراه..:)
دسته: {مونولوگ}
- [ ۹۴/۱۰/۲۳ ]
