بد اخلاقی و بد عُنُقی و ابروهای درهم و دروغ گفتن و قسم خوردنای الکیو گول زدن همدیگه و... تا کجا ؟
در واقع آخرش که چی؟ آخرش که کجا؟
ته تهش خیلی که خوشبخت و خوش اقبال باشی، تو دهه پنجم عمرت یکی یکی شروع میکنی به از دست دادن عزیزانت... خیلی که موفق باشی تو دهه ششم عمرت، علم یه دور، دورِ خودش چرخیده و تو دیگه فُسیلی... خیلی که مرغ سعادت رو شونه هات داشته باشی، تو دهه هفتم عمرت فقط یه آنژیو و بالن قلب داری و استخون درد... دعای خیر جد و آبادت که پشت سرت باشه، تو دهه هشتم عمرت به جای خونه سالمندان، یه پرستار تو خونه خودته با ملافه های تمیز، جمع و جورت میکنه و بچه هاتم به دیدنت میان... عمر طولانی و پر برکت که داشته باشی، تو دهه نهم عمرت هیچ کس تو مراسم تدفین و چلوکبابت ناراحت نیست« :) » همه میگن خدا بیامرزدش، خوب عمر کرد؛ و نمیدونن که تو عملا از دهه پنجم عمرت دیگه تو، نبودی..
دسته: {مونولوگ}
- [ ۹۴/۰۷/۱۹ ]
