امروز تو مترو، به واسطه غذایِ توپِ ظهر، احساس کردم که باید اسپریِ خوشبو کننده دهان بزنم و زدم، دیدم یه نفر درجا بلند شد و جاشو داد بهم! چهار نفر هم با دلسوزی نیگام میکردن و در موردم حرف میزدن:)) منم نامردی نکردم و خیلی مظلوم و آروم نشستم :D یه جوری که انگار سالهاست دارم از آسم، رنج می برم:))
+ طفلکیا فک کرده بودن من آسم دارم و اون اسپری هم برا باز کردنِ تنفسمه..:))
دسته: {مونولوگ}
- [ ۹۴/۰۷/۱۴ ]
