پلاکــ هفت


پلاکــ هفت

هستم تا باشم، همین.!


۷۳ مطلب با موضوع «مونولوگ» ثبت شده است

والا یه زمانی فینگیل که بودیم ، میرفتیم حموم ، دست و پاهامون این شکلی میشد ولی الان نه..!!!

کلاً از اوایل دهه70 به قبل همه چیش با همه چیشِ الانا فرق میکنه..[!]

 

دسته: {مونولوگ} {نوستالژی}

موافقين ۲ مخالفين ۰

یه تحویلدار بانک می‎گفت: ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ‎ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه .
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺳﺎﯾتاﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ [!]
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ [!]
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟!
ﮔﻔﺘﻢ: فرقی نمیکنه [!] ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮجون [!]
رفت، بعد از چند دقیقه با یه مردی اومد که لباسای کهنه و چهره‎ی خسته‎ای داشت، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ .ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ تحویلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺸﻢ، ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ .ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ که ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ .
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ [!]
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ .
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ .
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ [!]
[ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ ، ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ‎ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ‎ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ .
ﭘــﺪﺭه که تو ﮐﺘﺎﺏ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭه ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎش ﻧﻴﺴﺖ ..
ﺑﻲ ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮﻳﺒﮕﻲ ﻫﺎش ﻣﻲ ﮔﺬﺭد ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷد ..
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎش ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻲ ﮐﻨد.. ]

دسته: {دیالوگ} {داستان} {مونولوگ}

موافقين ۰ مخالفين ۰

6 رو که داشتیم، همون 4شون هم ازآن ما شد..:دی
من جای استقلالیا بودم یکی دیگه آخر بازی می‌زدم به خودمون که 5تا شه.
 5تا بهتر از اینه که دیگه همین 4م نتونن نشون بدن :-))) [سخنی گرانبها از آوو کادو]

(دعواهم با کسی نداریم اینجا)

موافقين ۰ مخالفين ۰

عکس بالا، تصویر مهاجرت آوراگانِ به اروپا که [انگار] یه خانواده هستن . بصورت اتفاقی تو وب‎گردی این عکسو رو دیدم.
اگه با دقت به عکس نگاه کنید میبینید همه کفش پاشونه غیر از اون زنه[!] همه از سرما دستاشون تو جیبشونه غیر از اون زنه[!] همه دست خالین ولی اون زنه یه بچه رو دوششه، یه بچه تو بغلش و یه بچه دست به چادرش[!] بنازم غیرت مادرونه رو..
زنه خونه زندگیش آوارست ولی اون [مَردا] از بیخ و ریشه غیرتشون آوارست..

دسته: {مونولوگ}

تو این هیاهوی پر ازدحام آدما و در کنار تمام گلایه‎هامون از این شلوغیا و ترافیکا و پارکینک شدن خیابونا، ولی بازم همین ما آدما به هم نیاز داریم. ما از داشتن همدیگه و این نعمت‎ها گلایه داریم ولی بازم به هم نیاز داریم. حتی بصورت خفن طوری ما آدما به غریبه‎ها هم نیاز داریم.
از خزعبلات بالا که بگذرم، اینکه فینگیلِ در منزل صبح تا شب در اعماق کهکشانی خواب تشریف داشته باشن هم خیلی بد نیست. اینکه شب تا صبح بیدار باشه و ازت انتظار داشته باشه تو پتو بذاریشو با سرعت سانتریفیوژ و گهواره طور تکونش بدی هم خیلی خوب نیست.
اینکه صب خواب بمونی و دوستات تو اداره ببینند و بهت بخندن هم خیلی خیته..:دی

دسته: {مونولوگ}

عزیزم کجایی؟ دقیقاً کجایی؟
کجایی تو بی من ، من بی تو کجایم؟
خیلی بده آدم از خودش بپرسه عزیزم کجایی؟ ینی ندونه کجای این دنیاست؟ کار و هدفش چی بوده و چی هست!
بعضی وقتا همین که آپ میکنم ، یه سری از دوستان عزیز و گرامی و مهربونم، بصورت آنی کامنت میدن! خُب عزیزم کجایی؟ دقیقاً کجایی که به این سرعت همیشه تو بیان حضور داری؟:دی
از اینکه بگذریم، گاهی بعضیا فقط دوست دارن یه کامنتی بدن، که البته اکثراً ناشناسن و من تایید نمیکنم، مثلاً پست درباره شکار مارمولکه، طرف کامنت داده : [اره منم قبلاً از این کاکتوسا داشتم ، بهش محبت کن] ینی آدم اگه روزی 3بار کاکتوس رو با تیغ و هسته بخوره کمه..:|

دسته: {مونولوگ}

هیچ وقت از گره‎های بیشماری که تو زندگیم هست گله‎ای نکردم و نمی‎کنم.
از اولین ثانیه‎ای که به دنیا اومدم، یه گره به نافم زدن که بعداً معنی این گره رو فهمیدم.
و بعداً فهمیدم که این گره‎های زندگی همیشه معنی بدی ندارن،شایدم خیلی مفیدن، شاید حکمتی تو این گره هست.
بگذریم از این ترشحاتِ به اصطلاح مغزی:) همیشه تو خرید ماشین گره افتاده تو کارم، هر وقت قصد خرید این غول آهنی رو داشتم یه جای کارم لنگیده ولی برعکس ، تو فروشش خیلی سریع و برق آسا کارم انجام شده!
یه مدت بی ماشین بودیم، نیازی هم نداشتیم، عادت کرده بودیم؛ ولی بخاطر فینگیل باید یه وسیله داشت، بالاخره نیاز میشه. یه 10روزی میشه دارم قیمتای بازار رو برانداز میکنم.قیمتا نسبت به قبل بهتر شده .
اولین باره تو این کار قصد خرید کردم و تا الان خداروشکر هیچ گره‎ای تو کارم نیوفتاده و همه چی روبراهِ، این روبراهیو از برکت وجود این فینگیل میبینم:) خیلی شرایط زندگیم عوض شده و خیلی از مشکلات دارن حل میشن و بازم همشو از برکت وجود این فینگیل میبینم .
فردا راهی بازار چیتگرم برا خرید، انشااله که جور بشه ، به خیر و خوشی..:)

دسته: {مونولوگ}

هوا از جنس مـرغوبه... چقــدر حال هوا خوبه...!
وقتی از دور به سمتِ کوهای بالای تهران نگا میکنی و آلودگی رو با چشم خودت میبینی، به اینکه از صبح تا غروب تو این محیط بودیو هنوز زنده‎ای کلاً تو دوامِ زنده بودنت تو این شرایط انگشت به دهن میمونی!
اگه کاکتوسم به اندازه ما اینقد تحمل داشته باشه ، قول میدم تو جهنم بجای تیغ، هفته ای 3بار هلو بده..:|

دسته: {مونولوگ}

از نانو لوله های آب رسانِ بافت‎های تک‎سلولی، تا نظم تاریخی بشری فارغ از حرکت رو به جلوی تکنولوژی تا نظم سیارات و کهکشان‎ها، همه و همه، توی این خط الفبای جادها موندن که چرا بشریت جماعت توی ترافیک جاده‎ای وقتی تو یه لاین داره حرکت میکنه و میبینه لاین بغلی به اندازه یه کاپوت پیکان جوانان جا داره ، سرِ این خر آهنین رو کج میکنه و میره تو اون لاین، بعد دوباره همون جای خودشو توی اون یکی لاین میبینه خالیه، بازم کج میکنه میره همونجای خودش، و اینقد این لاین اون لاین میکنه تا به مقصد مبارک برسه . از این نوع اقدامات و تصمیمات سلول‎های خاکسریِ بشریت ، عملاً بنده حقیر عاجزم که علتِ این وسوسه چیست و چرا؟

دسته: {مونولوگ}

بعد از 17 روز مرخصی ، اصلاً حسِ رفتنِ به اداره نبود، الانم نیست:دی موقعی که دفتر محل کارم رو باز کردم تا خرتناق تو اتوماسیونم نامه بود و رو میزم پرونده !
هنوزم گیجِ کارم، تا غروب محل کار میمونم ولی به نظرم حجمی از هجوماتِ مکاتبات و پروندها کم نشده!
بعضی مواقع رفقا تو اینجور مراسمات بیشتر و بهتر از آشناها برات سنگ تموم میذارن، تبریکاتِ حضوری همکارام غافلگیرم کرد!
سه کارتون شیرینی‎تر اعلاء از شیرینی فروشی لاریسا-تهران که شاید خیلیا بشناسنش به همکارام دادم و چون معمولاً روسای ادارات نور چشم هستن و باید بهشون بیشتر رسیدگی کرد، 2کیلو کیک تات گرفتم همانا نوش جان فرمایند و گوشت شود بر تنشان :|
و شرمنده شما که بهتون دسترسی ندارم..

دسته: {مونولوگ}

CopyRight © 2013-2016 - Design By Pelake7 . All rights reserved

هدايت به بالاي صفحه