طرف پشت ماشینش نوشته [فروشی] بعد شماره همراهشم زیرش نوشته بلکه صاحب دلی پیدا شه براش..
تو جاده قم به سمت تهران در حال حرکته که یهو تلفن همراهش زنگ میخوره..
جواب داده میبینه یارو طرف پشت خط میگه [داداش سلام، ببین، این ماشینه هَ سمت راستت، این خیلی بد رانندگی میکنه، تو بیا بپیچ جلوش تا منم از عقب جفت کنم باهاش هی بوق بزنم تا حالش گرفته شه]
ینی تا این حد ملت با هم صمیمیان و با هم ارتباط دارن..:|
دسته: {مونولوگ}
ایشااله قسمتت شه..:دی
خواسته جلوی بد دستفرمونیشو بگیره..:دی
شد قضیه سوهان حاج رضا و محمد کوچیکه بجز داداش وسطیه..:دی
بگو بخدا..:دی
موفق باشید
سلام من هم بر شما..
یه سریا پاک خُل شدن..:))
خواهش میکنم برادر، کاریه که میشه انجام داد بالاخره..:دی
ملت هم به گندم بانو اضافه شد، میشه گفت: از دست این گندم بانو و ملتش..:))
آیکون پرانتز بسته..)
:))
به زبان ریاضی شما درست میگین ولی به زبان فارسی حق با منه..:))
همدلی کجا بود، پای حال گیری درمیونه..:))
نکنه بازیگر ماجرای ما همین داداش شما باشه..:))
خب خوبه که تا این حد باهم راحتن! پشت همن!
:)))))
تا حد مرگ..:))
:دی
:دی
CopyRight © 2013-2016 - Design By Pelake7 . All rights reserved
پیکان گوجهای، فروشی..! 
[ پلاک هفت ]