کلاً از پیرمردای خوشزبون جماعت خوشم میاد، مخصوصاً اونایی که اصالتاً تهرونیَن و اون زمانا اطرافِ دربار بودن و از اتفاقاتِ مملکت (با توجه به عدم پیشرفت تکلونوژی ارتباطاتی در اون زمان) زودتر از همه باخبر میشدن و به چشم میدیدن. یه دونه از همیناش تو آپارتمانمون داریم، باحاله هاا، آی باحاله این آدم. امروز بعد از مدتها تو محوطه آپارتمان دیدمش، بعد از یه سلام و احوالپرسی گفت: امروز اون پسر قرتیه بود که از اون ماسماسکای گنده میزد تو گوشش. گفتم خب،خب!
گفت: نَنَش بمیره، اومدن بُردنش [قَهقَه میخندید] با اینکه متعجب و کنجکاو بودم که قضیه چیه ولی منم به خندههای اون کلی خندیدم . گفتم عزیزآقا کی برش؟ کجا بردن؟ چرا؟ گفت: بردَنش آب خنک بخوره:)) دیگه دوزاریم افتاد و فهمیدم که گند زده و نیروی انتظامی اومده دستگیرش کرده . از اونجایی که عزیزآقا خوشزبون بود دوست داشتم سرِ این مورد باهاش بحث کنم. گفتم مشتی، شما که اینقد از همه قضایا و اتفاقات گذشته و تا حال خبر داری و تو صحنه بودی، چرا به بازداشتگاه و زندان میگن طرفو بردن آب خنک بخوره؟؟!! و این شد که مشتی گفت : اون قدیما مردم یخچال نداشتن، ینی داشتن ولی این مایهدارا داشتن که اون زمانم مایهدار کلاً کم بود و اکثر مردم بدون یخچال بودن. معمولاً قناتای تهران آبشون خنک بود و مردم از اونجا آب میآوردن. یکی از این قناتای معروف تهران رو، بعداً تبدیلش کردن به زندانِ قصر. دیگه از اون زمان به بعد هرکی رو میبردن زندانِ قصر، میگفتن طرف رو بردن آب خنک بهش بدن:دی
و این است قضیه آب خنک خوردن، منبع: عزیزآقا، راست و دروغش با خودش..:دی