یه زوج جونی به محل جدید نقل مکان کردن.
صبح اولین روز وقتی که داشتن صبحانه میخوردن، از پشت پنجره زن همسایشون رو دیدن که داره لباسایی رو که شسته آویزون میکنه.
زن به شوهرش گفت: ببین لباسارو خوب نشسته[!]
شاید بلد نیست خوب لباسارو بشوره یا اینکه شاید اصلاً پودر لباسشوییش خوب نیست[!]
شوهر ساکت موند و چیزی نگفت..
از اون به بعد هر وقت خانم همسایه لباساشو پهن میکرد، این گفتگو اتفاق میافتاد و زن از بیسلیقگی زن همسایه میگفت..
یه ماه بعد زن جوُن از دیدن لباسای زن همسایه که خیلی تمیز بود شگفت زده شد و به شوهرش گفت: نگاه کن[!!!] بالاخره یادگرفت چطوری لباس بشوره:))
شوهرش جواب داد: صبح زود بیدار شدم و پنجره های خونه رو تمیز کردم..[!]
این پنجرهِ هَ؟ همون، اونو یه کم تمیز کنیم و بعد به آدمای زندگیمون نگا کنیم.
- [ ۲۰ دونه نظر ]
- [ ۳۰ خرداد ۹۵ ]