پلاکــ هفت


پلاکــ هفت

هستم تا باشم، همین.!


۲۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

آقا یه هورمونی چیزی نداریم بدیم این مرغا بخورن سینه نداشته باشن!؟ مثلاً یه کاری کنیم همه رشدشون بره تو پر و پاچه شون؟ بعد با اون یه ذره سینه هم فقط سوپ و پاستا بپزن.. O_o

آقا[تر] ما یه رفیق داشتیم اومد پیشمون گفت این؟ مام یه نگا به دور و بَرمون کردیم و گفتیم نه، این..:| آقا طرف رفت پشت سر ما کلی صفحه 40 برگ و 60 برگ و هرچند برگ شما بگید گذاشت و مارو جلو 4تا رفیق خراب کرد :| و این شد که به حولِ قوه الهی تصمیم گرفتیم دیگه از این ..... نکنیم.

خب آقایی که شما باشین و خانم محترمی که خواهر گُلمون باشه خواهشمندم به‎به و چه‎چه‎تون رو اینجا میکنید دیگه صفحه گذاشتنِ پشت سرمو جای دیگه نبرید، همینجا به خودم بگید. یه اینقد[.] معرفت داشته باشید. ینی یه ذره معرفت تو وجودِ آدم نیست؟ مگه میشه..؟!

« پیشاپیش از 99درصد از دوستان گلم که خداییش برام خیلی خیلی محترمن معذرت خواهی میکنم بابتِ این بندِ آخر، تو دلم مونده بود، شمام که دوست ندارید چیزی تو دلِ من بمونه..:) »

دسته: {مونولوگ}

یعنی شیفت صبح آخره حال و شیفت بعدازظهر ضدحال!
یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن!
یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش!
یعنی تمرهندی دونه ای 5 تا تک تومن!
یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده تو کیف!
یعنی آدامس های سین سین و پرستو، عکس بازی تو کوچه ها!
یعنی میکرو، آتاری، سگا ساعتی بیست تومن!
یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی شو دیدن!
یعنی صف طولانی روغن کوپنی!
یعنی کلاس تابستونی و جهشی درس خوندن!
یعنی ته کلاس تنبل ها، ردیف جلو بچه زرنگا!
یعنی صدآفرین، هزارآفرین، کارت تلاش!
یعنی زنگ های اول ریاضی، زنگ های آخر انشاء و تاریخ مدنی!
یعنی تلویزیون سیاه سفید و سه تا شبکه!
یعنی کلاه قرمزی و آقای مجری!
یعنی بستنی توپی، پفک و زاغک و جایزه های توش!
یعنی بادکنک شانسی!
یعنی کرسی و 6 نفر زیرش سر وکله زدن!
یعنی انباری و انواع ترشی و بوی نم!
یعنی نوار کاست و آهنگ سر زنگ مدرسه، میگم این درسا بسه...!
یعنی خوردن شلغم و لبو جلوی مدرسه!
یعنی مشق شب نوشتن با دوتا مداد...مشکی، قرمز!
یعنی موضوع انشاء "تابستان خود را چگونه گذراندید؟!"
یعنی پوشیدن لباسای چندسال پیش بابا و فک وفامیل!
یعنی لواشک پهن کردن تو سینی و گذاشتن رو پشت بوم!
یعنی خوردن کشکک تو روزهای برفی و تعطیل مدرسه!
یعنی زنگ تفریح و دزدو پلیس!
یعنی خاله بازی و دعوت کردن هم بازیها به خونه!
یعنی از رو هر غلط املایی ده بار نوشتن!
یعنی آخر فیلم تو سینما دست زدن و سوت کشیدن!
یعنی نوبتی خونه عمه و خاله و دایی و عمو رفتن یک شب درمیون!
یعنی فوتبال دستی، یه قل دو قل، قایم باشک، بالا بلندی!
یعنی کلاسی 45 نفر هر نیمکت سه نفر!
یعنی چسبوندن لاله ی گل رو ناخن و لاک زدن!
 یعنی زن همسایه رو خاله صدا کردن!
یعنی دوست داشتن، دوست داشته شدن، صفا، صمیمیت...یعنی عاشقی درکنار حیاء و ادب!

دسته: {نوستالژی}

یه کم تمرینِ کد..

زیاد باهاش بازی نکنید خراب میشه..:)

زیادم حرصِ این کارمو نخورید، گاهی بیکار میشیم و اینجوری میشه..

 

سوال :

 
دسته: {ابزار}
موافقين ۰ مخالفين ۰

حدود یک ماه پیش تو یه جای پرتی بودم که کلاً جنسایِ دورِه فینگول خان رو داشت. ازش یه هفت‎تیر ترقه‎ای خریدم با یه ورق کامل از تیراش.
اینقده حال داد اون مدت. همه جا با خودم بردمش و خیلی زیرکانه به اونایی که حس خوبی نسبت بهشون نداشتم یه تیر زدم و بقیه هم به این حرکت قهقه میخندیدن، ولی نمیدونستن که پشتِ این ماجرا یه حسِ. به هرحال، حال داد.
الان یهو دلم از اون شمشیر پلاستیکیا که تو بچگی داشتیم هم خواست . اون موقع مال من همیشه تیغه صورتی داشت با دسته آبی..:)

دسته: {مونولوگ} {نوستالژی}

دیشب بسـاطم رو جمع کردم و مثلاً خـیــلی دقیق و منـظم و آروم اومدم روی کـاناپه پذیرایـی.
کمتر کسی اونجا نشسته تا به حـال.
یا بهتره بگم کمتر کسی اونجا میشینه، چون جمله کمتر کسی نشسته تا به حال، غلطه! فی‎الواقع و فی‎الجمله حرص نخورید، این خُزعبلات نشون از فضای خالی مغز نویسنده داره (لابُد).
به هرحال، در حال تماشای یه سری فیلم‎جات بودم که اصلاً متوجه نشدم چطوری از روی کاناپه ذره‎ذره سُر خوردم به اون سمتِ کاناپه و از این طرف سَرَم رسید به نشیمنگاهِ عزیزم.
این گوشای من اصن یه جورایی با این نشیمنگاه‎های خونمون اُخت پیدا کردن از بس تو دنیای مَنگی سَرم رو روشون گذاشتم و گوشام با همین نشیمنگاه ها مُچاله شدن و چسبیدن به سَرَم.
به هر حال‎تر در حالِ کانتکت‎بازی و سرچ کردنِ آی‎دی مردم تو اینستاگرام بودم که نفهمیدم چطوری راهیِ خوابِ زمستونه شدم و گوشی از دستم سُر خورد و هِد تو هِد شدیم باهم و آن چنان برق از سَرَم پرید که تا 3 نصف شب خوابم نگرفت. گوشیه بنده خدا بدتر از من شوکه شده بود . هر چی چراغ داشت روشن شده بودن و خاموشم نمیشدن..
خلاصه مواظب خوابای ناگهانی و افتادن گوشی رو صورتتون باشید فی‎الواقع..:)

دسته: {مونولوگ}

دیشب یکی از فینگولای وبلاگم آدرس یه ابزار ساخت موزیک پلیر معتبر رو ازم خواست که به فکرش افتادم تا یکی رو برا اینجا بسازم. کد نویسی PHP این ابزار خیلی طولانی و سخته بنابراین PHP رو از ابزار ثامن گرفتم که معتبره هم هست. امیدوارم به دردتون بخوره..

ضمناً آدرس موزیکتون باید لینک مستقیم باشه، به این شکل: [لینک]

دموی موزیک پلیرها


 نوع موزیک پلیر :
آدرس موزیک :
 میزان صدا : %
پخش اتوماتیک :   [درصورت ورود به صفحه ، موزیک اتوماتیک پخش خواهد شد]
پخش مجدد :   [درصورت اتمام موزیک آهنگ مجددا تکرار خواهد شد]
پخش تصادفی :   [درصورت پخش چند موزیک،هر بار بصورت تصادفی پخش میشود]
    
 
دسته: {ابزار}
موافقين ۳ مخالفين ۰

امروز از سر بی‎حوصلگی رفتم سر وقت کانتکتای لیست موبایلم، خیلی از وقتمو صرف نگا کردن به کانتکا کردم [!] اونقدری که مدتش به ساعت کشید . مشغول بالا پایین کردن شماره‎های ذخیره شده تو کوشیم شدم، به هر اسمی از دوستا و آشناها که میرسیدم یه کم مکث میکردم، چهره و خاطراتی که باهاش داشتم رو مرور میکردم و بعدش میرفتم سروقت شماره و نفر بعدی [!] سرگرمیِ فوق العاده‎ای بود :دی
یه سریا رو کلاً فراموش کرده بودم که کی بودن و یا اصلا این شماره م-ر کدوم م-ر بود ؟! همون که هم کلاسیِ دوران دبیرستان بودیم یا اون که دوران دانشجویی باهم بودیم [!] خلاصه این نشون دهنده بی‎معرفتی من بود که نمیشناختمش، و شایدم بی معرفتی اون[!] دیدنِ اسم یه سریا حس خوبی بهم میداد، همین که اسم و شمارشونو میدیدم، ناخداگاه اون یه تیکه از مغزه بود که تو دو پست قبل گفتم، همون، خاطرات خوشی رو برام زنده میکرد. خلاصه پیشنهاد میکنم هر وقت بی‎حوصله شدید، برید سروقتِ کانتکت بازی :دی حسابی سرحال میشید و روبراه..:)

دسته: {مونولوگ}

                                                                                                                                                            
میدونید که استفاده از شکلک‎ها بهترین روش برای بیان احساسات توی دنیای مجازیه. این شکلکایی که اون بالا میبینید شکلکای محبوب بنده هستن که البته پگ کاملشون حدود 230 تایی میشه :دی بصورت نمونه تو چندتا از کامنتام استفاده کردم و باب میل بعضی از عزیزان شد و درخواست نحوه استفادشونو خواستن که طبق قولی که داده بودم یه سری از این نمونه شکلک‎ها رو قرار دادم که البته به مرور زمان بروزش میکنم و بازم اضافه میکنم . آموزش استفادش رو در ادامه مطلب براتون گذاشتم باشد که مورد پسندِ حُضار گرامی قرار بگیره.. :)
«آدرس این پست رو در منوی وبلاگ قرار میدم که قابل دسترس باشه»
دسته: {کدنویس}

شدیداً عنانِ خودآگاه و ناخودآگاه انواع حسیات و تک سلولی‎ها و غیره‎جاتِ مغزمو دستم گرفتم و اون یه تیکه احمق شناسیِ مغزِ عزوجل رو برداشتم و شستم و در زل آفتاب پهن کردم که این قضیه کشف حجاب [البته اگه میشه بهش گفت حجاب] این دو بازیگر اخیر رو هضم کنم، ولی نشد .
اگه این مدت شبکه‎های اجتماعی و تی‎وی رو دنبال کرده باشید پس خبر از کشف حجاب خانمان صدف طاهریان و چکامه چمن‎ماه دارید . کارشناس نیستم و بحثِ خاصیم در این مورد ندارم و علت این پستمم فقط این بود که خواستم منم یه چیزی گفته باشم فک نکنن لالم..
بگذریم.. اگه مصاحبه خانم صدف طاهریان رو از شبکه‎های ماهواره ای یا کلیپش رو دیده باشدید دیدی که میگفت تو سینمای ایران پیشنهادای شرم‎آور برای بردن بعضی بازیگرای زن به سینما داده می‎شه که یقیناً و قلباً و دستاً و هرچی شما بگید ، این حرفش رو بشدت قبول دارم و حاضرم شخصاً به هر کسی که میخواد اثبات کنم . به قولِ معروف حیف اسلام دست و بالم رو بسته وگر نه این پست رو منور می‎کردم به چنتا عکس و کلیپ که تاحالا ندیدین و نخواهید دید .
یه نمونه از این مافیای معروف بازیگر که آقای م.ش دامت برکاتو باشه، یه پیرمردیه واسه خودش، ولی آخرِ هرچی که شما بگین هست. اکبر عبدیِ عزیز تو یکی از شبکه‎های ماهواره‎ای میگفت که همین آقای م.ش تو دستمزدی که قرار بوده بهش بدن 10میلیون بالا کشیده..!
خب با وجود این مافیا و. . . نباید همچین آبروریزی بشه..؟!

دسته: {مونولوگ}

CopyRight © 2013-2016 - Design By Pelake7 . All rights reserved

هدايت به بالاي صفحه